بدون عنوان
ساعت 8:45 صبح و من سر کار هستم . داشتم به این فکر میکردم که روزهای اول که این وبلاگ رو درست کرده بودم چقدر ذوق داشتم و چه قدر مطلب ! همیشه همین طوریه . اول هر چیزی خیلی خوبه و بعد سریع همه چیز تکراری میشه . تنها چیزی که برام تا الآن تکراری نشده حضور تو ِ . با وجود اینکه الان یک سال و ده ماه و ده روز میگذره اما هر روز که تو بزرگ و بزرگتر میشی بیشتر بهت وابسته میشم و حس میکنم این خیلی بده . مامان جون خیلی دوست دارم نمیدونم تو هم توهم این قدر من رو دوست داری ؟ مطمئن هستم که هیچ وقت بچه ها به اندازه مادرها عاشق نیستند و این یه قانون . چند روز دیگه روز مادر . من و امیر هم باهم دیگه قهر هستیم و این بار دیگه من برای آشتی پیش قدم نمیشم ح...
نویسنده :
mahtala
9:21